کد مطلب:148764 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

یک پزشک ایرانی به زین العابدین کمک کرد
آن روز هم گذشت و اسیران را نزد یزید بن معاویه نبردند. وقتی شب فرارسید، كاروان سالار، كه اسیران را از بین النهرین به دمشق رسانیده بود، گفته دو شب قبل را تكرار كرد و گفت دیروز و امروز، خلیفه فرصت نداشت كه شما را ببیند ولی فردا به طور حتم شما را خواهد دید و از این جا شما را به دارالخلافه برد و شما باید خود


را آماده نمائید كه به حضور خلیفه برسید. زینب جوابی را كه دو شب قبل به كاروان سالار داده بود تكرار كرد و اسیران خوابیدند ولی بامداد روز بعد مثل دو روز قبل آن ها را كاروانسرا خارج نكردند تا این كه نزد خلیفه ببرند. سهل بن سعد ساعدی وقتی برای اسیران غذا فرستاد با مردی بلند قامت و باریك اندام وارد كاروانسرا گردید، آن مرد كلاهی از نمد و كوچك و مدور چون كلاه ایرانیان بر سر و جامه ای بلند و فاخر چون جامه ایرانیان در بر داشت و آثار وقار از قیافه و اندامش به نظر می رسید. سهل بن سعد ساعدی به زینب گفت چون در شهر معروف شد كه این پزشك حاذق وارد دمشق گردیده تا از این جا به گندی شاپور برود من از او خواهش كردم كه برادر زاده ات كه بیمار است عیادت نماید و بگوید كه برای معالجه اش چه دوا و چه غذا باید به او خورانید.

زینب پزشك را كه به اسم بخت یشوع [1] خوانده می شد و همان است كه فرزندان او در ادوار بعد در آغاز خلافت عباسیان پزشك خلفای عباسی شدند بر بالین علی بن الحسین (ع) برار زاده خود برد و او نبض بیمار را گرفت و زبانش را دید و چشم هایش را مورد معاینه قرار داد و پرسید كجای بیمار درد می كند و از سوابق بیماری پرسش كرد و گفت اگر این بیمار در بیمارستان (گندی شاپور) بستری می گردید من به زودی او را معالجه می كردم اما چون نمی توان او را به گندی شاپور منتقل كرد چند دوا می نویسم تا این كه از طرف پرستاران بیمار اسامی داروها فراموش نشود.

سپس پزشك مزبور كه استاد دانشگاه گندی شاپور و پزشك بیمارستانی به همان نام بود اسم چند دارو را نوشت و دستور به كار بردن آن ها را نیز تحریر كرد و به زینب گفت اگر این دواها مطابق دستور من به وی خورانیده شود و غذاهائی را كه من تعیین می كنم به او بخورانید معالجه خواهد شد. سهل بن سعد ساعدی هنگام رفتن آن پزشك عالیقدر خواست حق القدم به او بدهد اما وقتی بخت یشوع وضع اسیران را دید و اطلاع حاصل كرد كه حسین بن علی (ع) كشته شد و بیمار، فرزند آن مقتول است و زن ها و كودكانی كه در كاروانسرا هستند بازماندگان حسین (ع) می باشند و آن ها را به اسارت به دمشق آورده اند از دریافت حق القدم خودداری كرد و زینب وقتی آدمیت آن مرد را دید برای او دعا كرد و گفت ای نیك مرد خداوند به تو و بازماندگانت بركت بدهد و با این كه علی بن الحسین (ع) در آن موقع اسیر بود و وسائل استراحت برایش وجود نداشت پس از چند بار كه دواها را خورد و غذاهائی كه پزشك تجویز كرده بود تناول كرد از شدت بیماری اش كاسته شد و بخت یشوع سه روز بعد از عیادت علی بن الحسین (ع) با كاروانی كه از دمشق حركت می كرد رفت تا این كه در گندی شاپور به كارهای استادی دانشگاه و طبابت خود برسد.


روز سوم اسیران یقین داشتند كه آن ها را از كاروانسرا خارج خواهند كرد و نزد یزید بن معاویه خواهند برد. اما در آن روز خلیفه وقتی از خواب برخاست به مناسبت كوتاهی روز چیزی به غروب آفتاب نمانده بود. شب قبل تا نزدیك صبح یزید بن معاویه مشغول باده نوشی بود و به همین جهت نتوانست روز بعد، قبل از این كه آفتاب به افق مغرب نزدیك شود از خواب برخیزد و در آن روز نیز نتوانست اسیران را ببیند و اسیران علاقه ای به دیدن او نداشتند ولی تكلیف آن ها نامعلوم بود. زینب بنت علی در آن موقع به مناسبت بیماری علی بن الحسین (ع) كه سرپرست اسیران به شمار می آمد مسئولیتی بزرگ داشت زیرا بایستی كودكانی صغیر را كه جزو اسیران بودند پرورش بدهد و وسیله معاش آن ها را در نظر بگیرد. بطوری كه گفتیم حسین (ع) در شب آخر زندگی وصیت كرده، تكلیف بازماندگان خود را تعیین نموده بود ولی تا وقتی كه اسیران به مدینه مراجعت نمی كردند نمی توانستند وصایای حسین (ع) را به موقع اجرا بگذارند و بازگشت آن ها به مدینه موكول بود به تصمیم یزید بن معاویه در مورد اسیران و این كه آنها را به مدینه برگرداند یا جای دیگر را برای سكونت آنان در نظر بگیرد. اما به فرض این كه جای دیگر برای سكونت آن ها در نظر گرفته می شد علی بن الحسین (ع) بایستی برای اجرای وصیت پدرش به مدینه برود و اگر وی به مناسبت بیماری نمی توانست عازم مدینه شود زینب بنت علی بایستی آن زحمت را بر عهده بگیرد. رفتن آن ها به مدینه از آن جهت ضرورت داشت كه مدینه مسكن دائمی حسین (ع) بود و در گذشته، در آن شهر بكارهای كشاوزی و بازرگانی خود می رسید و گر چه گاهی به هاماوران (یمن امروزی) می رفت اما بیشتر در مدینه سكونت داشت. زینب بنت علی رغبتی به دیدن قاتل برادر خود نداشت ولی می خواست تكلیف اسیران معین بشود. اما در روز سوم هم یزید بن معاویه فرصتی به دست نیاورد كه اسیران را ببیند و وقتی از خواب برخاست نزدیك غروب آفتاب بود و در آن موقع برای او، واجب ترین كار این بود كه خمار شراب شب گذشته را با نوشیدن پیمانه هائی دیگر از شراب از بین ببرد تا این كه حال نشستن و حرف زدن، و غذا خوردن داشته باشد. در آن روز هم سهل بن سعد ساعدی برای اسیران غذا آورد و زینب میل نداشت كه آن مرد متحمل ضرر خرید غذا برای آن ها بشود و از طرفی زن ها و بخصوص خردسالان غذا می خواستند و زینب نمی توانست آن ها را گرسنه نگاه دارد و انتظار داشت كه هر چه زودتر یزید بن معاویه با رجعت اسیران به مدینه موافقت نماید تا سهل بن ساعدی، همچنان برای آن ها غذا نیاورد. آن روز بعد از این كه سهل بن سعد ساعدی برای اسیران غذا آورد و آن ها خوردند سهل از زینب پرسید كه بعد از كشته شدن حسین (ع) تكلیف پیروان او چیست؟ و آیا وی قبل از این كه كشته شود تكلیف پیروان خود را تعیین كرد و گفت كه آن ها از كه باید دستور بگیرند. زینب گفت قبل از این كه برادرم كشته شود برادر زاده ام علی (ع) را برای جانشینی خود انتخاب كرد و گفت اوست كه بایستی اداره امور مسلمین را بر عهده بگیرد و مسلمان ها باید از او اطاعت كنند و ما بعد از كشته شدن برادرم او را پیشوای بر حق خود می دانیم و وی جانشین برادرم حسین (ع) می باشد. سهل بن سعد ساعدی گفت در این صورت من هم با او بیعت می كنم و او را پیشوای


بر حق خود می دانم و در آن روز سهل با حسین بن علی (ع) بیعت كرد و او را پیشوای دینی خود دانست و از خانواده حسین گذشته سهل بن سعد ساعدی اولین كسی است كه با حسین بن علی (ع) ملقب به زین العابدین كه شیعیان او را امام چهارم خود می دانند بیعت نمود.


[1] بخت يشوع كه در تواريخ اسلامي سر هم به شكل (بختيشوع) نوشته شده دو كلمه است يكي (بخت) بر وزن لخت (عريان) ديگري يشوع بر وزن (صبوح) به معناي عيسي (حضرت مسيح) و بخت يشوع يعني كسي كه مورد حمايت حضرت مسيح مي باشد و به اصطلاح پدران ما يعني كمر بسته حضرت مسيح - مترجم.